گرسنه کودکی با اشک در چشم

 

خدایا گفت و مشتش را که افشرد

دلش از زندگی کردن که افسرد

گرسنه کودکی  با اشک در چشم

کنار یک ضریحی از طلا مرد

مهدی یعقوبی

غبار روح من را با تبسم

 

به مثل خون به رگهایم روانی

جهانم از تو شد رنگین کمانی

غبار روح من را با تبسم

که با برق نگاهت می تکانی

مهدی یعقوبی

هزاران دین و مذهب در جهان است

 

هزاران دین و مذهب در جهان است

به هر دینی خدایی جاودان است

کسی اما که تردیدی ندارد

خدایش بهترین در این میان است

مهدی یعقوبی

لبت بوسیدم و دیدم بهشتم

 

نه اهل مسجد و دیر و کنشتم

جهنم شد سراسر سرنوشتم

شبی در خلوتم رویت درخشید

لبت بوسیدم و دیدم بهشتم

مهدی یعقوبی

مترسانم از آتش در جهنم

 

خدایا از تو من وحشت که دارم

پر از خون و جنایت شد دیارم

مترسانم از آتش در جهنم

به پایت سر فرود هرگز نیارم

مهدی یعقوبی

به عمری در پی فردا که بودم

 

سراسر عشق و مستی تار و پودم

میان موج و توفان پر گشودم

به عمری در پی فردا که بودم

ولی فردا که آمد من نبودم

مهدی یعقوبی

من از هر نوع غل و زنجیر و دیوار

 

من از هر نوع غل و زنجیر و دیوار

پذیرفتن که دینی را به اجبار

به هر چیزی که انسان را کند خوار

که بیزارم که بیزارم که بیزار

مهدی یعقوبی

سیاست زیر و بم بر روی پوله

 

سیاست زیر و بم بر روی پوله

چپو کردن که معیار و اصوله

حقوق مردم بیچاره اما

توی تنبونشون مث شوشوله

مهدی یعقوبی