چه بی شرم و پُر از رنگ و ریاییم
حقیر اما ، سراسر ادعاییم
حقیر اما ، سراسر ادعاییم
وطن در خون و ما خاموش خاموش
چه بی غیرت چه بی غیرت که ماییم
3 days ago
Thursday, May 10, 2012
Subscribe to:
Posts (Atom)
صد داستان کوتاه از مهدی یعقوبی
بخش های وبلاگ
-
تراث فارس - در جلولا آنجا که فارس ها ماهها پیکر همسران و فرزندان خود را می جستند - *در جلولا آنجا که فارسها ماهها پیکر همسران و فرزندان خود را میجستند و هر گوشهای استخوانی مییافتند، به این گمان که از آن عزیز آنها است، پس گلابش...
-
نسل ما گند زدند - مهدی یعقوبی(هیچ) - *نسل ما گند همه گند همه گند زدند* *خنجر از پشت به این میهن دربند زدند* *با فرومایه ترین قشر زمین، ملاها* *فکر و اندیشه خود بیهده پیوند زدند* *با توه...
1 week ago -
-
احمد کسروی؛ اندیشمندی فراتر از زمانه که امروزِ ایران را پیشبینی کرده بود - احمد کسروی؛ اندیشمندی فراتر از زمانه که امروزِ ایران را پیشبینی کرده بود احمد کسروی هشتاد سال پیش، صبح روز بیستم اسفندماه ۱۳۲۴، در سن ۵۵ سالگی، هنگ...
3 weeks ago -
هیچستان مهدی یعقوبی (هیچ) - ابرهای کبودی که بر فراز سرش بیتوته کرده بودند نم نم شروع کردند به باریدن. نیمروز تاریک و خفه ای بود و خیابانها سوت و کور. کلاغان فرتوتی که روی شاخه ه...
5 months ago -
-
-
ترانه ناممکنا ممکن میشن با عشق - مهدی یعقوبی - *وقتی کنار من که رویاته * *دنیا به رنگ چشم دریاته* *تو این شبای وحشت و کابوس* *آرامشم لبخند زیباته* *حس می کنم از دورها دستت* *اینجا لب ایوون تو د...
4 years ago -
لمس روح - صبح که از خواب بر خاستم عطر سکرآور موهای لطیفش روی رختخوابم پیچیده و نجواهای عاشقانه اش در هوایم موج میزد . و رد لبخندهای مرموز و سایه های روحش بر دی...
9 years ago -
پست‌های پرطرفدار در این هفته
-
من از هر نوع غل و زنجیر و دیوار پذیرفتن که دینی را به اجبار به هر چیزی که انسان را کند خوار که بیزارم که بیزارم که بیزار مهدی یعقوبی -
من از آیینتان جز خون ندیدم خدا و دین تان جز خون ندیدم به روی سفره رنگین تان تا سر بالین تان جز خون ندیدم مهدی یعقوبی(هیچ) به قعر شب صدای پ... -
بیا برخیز از خواب قرونت ازین شب های تار و تیره گونت قفس را بشکن و غران رها کن که از زنجیر شیران درونت مهدی یعقوبی(هیچ) -
شمایان مهره های بی دوامید عروسک های کوکی خاص و عامید شمایان دستمال کاغذینی درون مستراح های نظامید مهدی یعقوبی(هیچ) از این بی عرضه ها کاری ... -
به پایان ناگهان آغاز گشتم پُر از بال و پر پرواز گشتم به هرم زندگی بر قله ای سبز به شکل ارغوانی باز گشتم مهدی یعقوبی(هیچ) -
اگر انبوه حوری های زیبا وگر غلمان نمی دادی خدایا کسی در راه دینت جان نمی باخت نه داعش بود و نه آخوند و ملا مهدی یعقوبی ... -
خیالش باغی از آیینه ها بود در آبی های بی پایان رها بود کسی از همگنان میداندآیا؟ چرا سهراب آخر بی خدا بود مهدی یعقوبی(هیچ) مذهب شوخی سنگین... -
نه گنجشکان به روی برگ و بارم نه آهوهای خسته در کنارم به زیر شعله های آذرخشان به خاکستر بدل شد شاخسارم مهدی یعقوبی(هیچ) -
به مثل شرزه شیری توی میدان زنی بی روسری آمد خیابان :به رویاروی ملایان که غرید من ایرانم من ایرانم من ایران مهدی یعقوبی(هیج) به هر شب با یک... -
به رویاها خودم را می سپارم به روی شانه ات سر میگذارم هوای خانه از عطرت که لبریز تو را من بی نهایت دوست دارم مهدی یعقوبی(هیچ) شقایق دامن صح...
دوبیتی جیست- مهدی یعقوبی
