Monday, October 29, 2012

دوبیتی - مهدی یعقوبی




تو رفتی خانه از پروانه خالیست
غمی چون کوه در من میکند زیست
بر اوج آسمانم یک ستاره
به شبها تا ابد سوسو زنان نیست


تو در من عطر و بوی شاپرکها
صدای بالهای قاصدکها
کنار بید مجنون بر لب رود
تپش های دلم در نی لبک ها


طنینی عطر آگین در خیالم
شرابی در غزلهای زلالم
سحرگاهان گلی از باغ خورشید
فراز ابرها بر روی بالم



کران تا بیکران تنها فقط تو
گل جادویی رویا فقط تو
تویی در برکه تنهایی ام ماه
به چشمانم جهان زیبا فقط تو

به تو وقتی می اندیشم شبانه
سپیده می زند در من جوانه
به رویایی تو را دیدم به ناگاه
شدم یک کهکشانی از ترانه

دل خورشیدها مستانه غرقم
شراب سرخ تاکستان شرقم
گل سرخی شب قیرینه در رقص
غزلخوانان میان رعد و برقم


به مثل بچه آهو خفته بودیم
به پچ پچ شب غزلها گفته بودیم
در آب برکه ای از چهره ماه 
غبار ابرها را رُفته بودیم


شرابی آتشین در تار و پودم
به رویاها تو را بوییده بودم
شبی در آذرخشان من بسویت

دل خاکستر خود پر گشودم