بدون تو

نگاهم خسته و راهها که بسته است

غبار غم که  بر رویم نشسته است

 در و دیوار خانه مات و مبهوت
بدون تو پر و بالم شکسته است
مهدی یعقوبی

 

تو را دیدن بطور اتفاقی

شبیه رقص نیلوفر که در آب

نگاه مرغکی بر شاخه بی تاب

 تو را دیدن بطور اتفاقی

میان بیشه ی سبزی که در خواب

مهدی یعقوبی

 

در عصر مفرغ و فولاد و آهن

در آغوشم که عطر یاس و سوسن

افقهایم طلایی رنگ و روشن

در عصر مفرغ و فولاد و آهن 

چه اندازه قناری گشته ام من

مهدی یعقوبی

به زیر غرش تندر غزلخوان

گل سرخم که در اوج دماوند

به زیبایی جهانم بی همانند

به زیر غرش تندر غزلخوان

برقصم در شبانگاهان به لبخند

مهدی یعقوبی

 

مگر آیا بهار از ره رسیدست

در آبی ها کبوترها همه مست

به دریا نغمه بر لب رود پیوست

درختان پر شکوفه ، عطر باران

 مگر آیا بهار از ره رسیدست

مهدی یعقوبی

 

به فکر نقشه ای هستم شب و روز

به خوابم گیسوان تیره رنگت

در آحساسم که لبخند قشنگت

به فکر نقشه ای هستم شب و روز

که با ضرب کلنگم قلب سنگت!؟

مهدی یعقوبی

  

شبم رنگین به رویای قشنگت

بهار بی خزونی مهربونم

چراغ ماه روی بوم خونم

شبم رنگین به رویای قشنگت

شراب سرخ شیرازی تو جونم

مهدی یعقوبی

 

چرا من اینهمه پروانه هستم

در عالم عاشقی دیوانه هستم
گهی با پونه ها همخانه هستم
افقهایم همه رنگین کمانی
چرا من اینهمه پروانه هستم
مهدی یعقوبی

 

به زیر نم نم باران شبی سرد

به زیر نم نم باران شبی سرد
میان زوزه های باد ولگرد
تمام خاطراتت را کشتم
طنابی دور گردن، دل پر از درد
مهدی یعقوبی

میان فرصتی از هیچ تا هیچ

که میداند دلیل زندگی چیست؟

به پشت راز و اسرار جهان کیست؟

میان فرصتی از هیچ تا هیچ

حقیقت را بجو ناممکنی  نیست

مهدی یعقوبی  

تو را من دوستت دارم که گفتی

افقها تا به تاریکی نهفتند
کبوترها به بام خانه خفتند
تو را من دوستت دارم که گفتی
همه گلها که در باغم شکفتند

مهدی یعقوبی

 

تفتیش

جهان با شوق و شادی در نبردند
پی جام شراب و می بگردند
گلی را یک نفس بوییده بودم
دلم را گرگها تفتیش کردند

مهدی یعقوبی

 

صدای در زدن در زیر باران

دو تا شمع و دو تا جام شراب و

طنین چنگ و سنتور و رباب و
صدای در زدن در زیر باران
دل من ناگهان در التهاب و

مهدی یعقوبی

 

نجوا

 به بوسه اشکهایم را ستردی

مرا بر بال رویاها سپردی
به نجوا زیر چتر گیسوانت
به دنیایی پر از آیینه بردی

مهدی یعقوبی

 

چرا رویای گنجشکان که موشک

چرا دائم که در جنگ و ستیزید
چرا از خواب خرگوشی نخیزید
چرا رویای گنجشکان که موشک
دمادم آی آدمها بریزید
مهدی یعقوبی

 

من هرگز نیستم تنها به غربت

جهان را از دو چشمان تو بینم

گل از باغات خیالاتت بچینم

من هرگز نیستم تنها به غربت

کنار خاطراتت می نشینم

مهدی یعقوبی

 

الاغ عالم در آیند و الاغ هم

به دین جهل و نادانی اسیرند

پی ملا و مشتی فال گیرند

الاغ عالم در آیند و الاغ هم

بلانسبت شما آخر بمیرند

مهدی یعقوبی