کشیشی بچه ای را کرد دولا
پس از آن داد او را دست ملا
نرو در معبد و دیر و کلیسا
تجاوزکارها جمعند آنجا
مهدی یعقوبی
تا فکر شما که در غل و زنجیر است - آزادی دست و پایتان تزویر است - برخیز و غبار روح خود را بتکان - اندیشه نو شدن همان تغییر است
دو چشمت آبی دریاست دریا
مث آیینه ی رویاست رویا
به تو ناممکنه روزی رسیدن
خیالاتش ولی زیباست زیبا
مهدی یعقوبی
هوا ابری به روی بام خانه
سکوت قمریان در آشیانه
سرم بر روی زانو کنج دیوار
تو غمگینی من اشکم دانه دانه
مهدی یعقوبی