به پشت پنجره چشم انتظارم
بلور لحظه ها را می شمارم
تو با قلبم نمیدانم چه کردی
که من دیوانه وارت دوست دارم
مهدی یعقوبی
تا فکر شما که در غل و زنجیر است - آزادی دست و پایتان تزویر است - برخیز و غبار روح خود را بتکان - اندیشه نو شدن همان تغییر است
به پشت پنجره چشم انتظارم
بلور لحظه ها را می شمارم
تو با قلبم نمیدانم چه کردی
که من دیوانه وارت دوست دارم
به کابل میکشد آتش شراره
سر و دست و کتاب پاره پاره
به لب الله و اکبر گفت مردی
جنایت در پس مذهب دوباره
شب و اندوه و آه و بیقراری
به جز یادت ندارم غمگساری
در اعماق قفس در چنگ صیاد
دل من می تپد مثل قناری
به مثل خون به رگهایم روانی
جهانم از تو شد رنگین کمانی
غبار روح من را با تبسم
که با برق نگاهت می تکانی
مهدی یعقوبی