Sunday, February 20, 2022

به دندان بچه آهو را پلنگی


 

به چنگالش گلویش را که افشرد

خروشی از جگرگاهش بر آورد

به دندان بچه آهو را پلنگی

بسوی آشیان خود که میبرد

مهدی یعقوبی

تو اینجا نیستی من اشک ریزان

 

صدای باد می پیچد به هر سو

چراغی میزند در کلبه سوسو

تو اینجا نیستی من اشک ریزان

گلی را روی ایوان می کنم بو

مهدی یعقوبی



دل آکنده از دردم شبانگاه

 


پرستویی به خون بال و پری زد

در آه و ناله شیون مادری زد

دل آکنده از دردم شبانگاه

ستیغ کوهساران تندری زد

مهدی یعقوبی

برای حفظ قدرت پیش دشمن


 

بگا ملا دهد ایمان خود را

لگد محکم زند پیمان خود را

برای حفظ قدرت پیش دشمن

به پایین می کشد تنبان خود را

مهدی یعقوبی

به کوهستان عقابی تیر خورده

 


هجوم ابرها از هر کران بود

کبود و تیره سقف آسمان بود

به کوهستان عقابی تیر خورده

به فکر جوجه ها در آشیان بود

مهدی یعقوبی

خیالت در شبانگاهان برفی


 

نسیم بالهایت بر پر من

حضورت هر نفس در گستر من

خیالت در شبانگاهان برفی

سرانگشت نوازش بر سر من

مهدی یعقوبی

منه دیوانه یک دیوانه ای را

 


به روز و شب سراسر بیقرارم

دمادم لحظه ها را می شمارم

منه دیوانه یک دیوانه ای را

که با بود و نبودم دوست دارم

مهدی یعقوبی



Friday, February 11, 2022

بزن طبال بر طبلت دگر بار

 


بیا بشکن به خشم  آیینه ها را

بدم در سینه چرکین کینه ها را

بزن طبال بر طبلت دگر بار

برقصان شادمان بوزینه ها را

مهدی یعقوبی

قطار عمر من زد روی ترمز

 


نگاهم پشت شیشه رو به جاده

کسی در انتظارم ایستاده

قطار عمر من زد روی ترمز

یکی گفتا که آقا شو پیاده

مهدی یعقوبی


به زیر چتر سبز خاطراتت

 


کمی افسرده و زار و غمینم

هزاران بغض سنگین در طنینم

به زیر چتر سبز خاطراتت 

شب باران در ایوان می نشینم

مهدی یعقوبی


گل سرخی میان بازوانم

 


تو تنها تکیه گاهی در جهانم

طنین چشمه ها روح و روانم

به شبهای سیاه و وحشت انگیز

گل سرخی میان بازوانم


مهدی یعقوبی

در آبی ها که از مرغان خبر نیست

 


در آبی ها که از مرغان خبر نیست

بهارانست و از گلها اثر نیست

نه احساسی نه رویایی نه عشقی

درون سینه ها قلبی دگر نیست

مهدی یعقوبی

به شبگیران دگر چیزی نمانده است

 


گل خورشید پرها را تکانده ست

شقایق عطر نابش را فشانده ست

بخوانید ای چکاوک های زیبا

به شبگیران دگر چیزی نمانده است

مهدی یعقوبی

کسی در برکه خوابم شبانگاه

 


دو چشمانش مرا بیتاب میکرد

جهانم را پر از مهتاب میکرد

کسی در برکه خوابم شبانگاه

گل نیلوفری پرتاب میکرد

مهدی یعقوبی

برو برگرد افغانی به خاکت

 


هزاران غم که در چشمان پاکت

درون سینه قلب چاک چاکت

شرف یک قطره ملاها ندارند

برو برگرد افغانی به خاکت

مهدی یعقوبی

شبم رنگین که از عشقی معطر

 


شبم رنگین که از عشقی معطر

مناظر  بی نهایت روحپرور

هوا آکنده از رازی دل انگیز

سرم بر شانه ات زیر صنوبر

مهدی یعقوبی

دو خواهر را پس از صیغه که ملا

 


پدر در خانه با مشت فشرده

کنار مادرم افتاده مرده

دو خواهر را پس از صیغه که ملا

زیارت با خودش مشهد که برده

مهدی یعقوبی

دو تا کفتار پی در پی بجنگند

 


کمین هر گوشه ای ببر و پلنگند

به پشت بیشه ها پنهان تفنگند

برای بچه آهویی که زخمی

دو تا کفتار پی در پی بجنگند

مهدی یعقوبی

دوازده سالشه حاجی تو شصتی

 


دوازده سالشه حاجی تو شصتی

چه اندازه چقدر آیا که پستی

به سر تا پای منحوسش که ریدم

خدایی را که عمری می پرستی

مهدی یعقوبی