میان لجه خون میهن من
در آتش های سوزان گلشن من
سکوت مرگبارت ظلمت شب
طناب دار شد بر گردن من
مهدی یعقوبی (هیچ)
تا فکر شما که در غل و زنجیر است - آزادی دست و پایتان تزویر است - برخیز و غبار روح خود را بتکان - اندیشه نو شدن همان تغییر است
میان لجه خون میهن من
در آتش های سوزان گلشن من
سکوت مرگبارت ظلمت شب
طناب دار شد بر گردن من
مهدی یعقوبی (هیچ)
کبوترها که در اوج نگاهم
هزاران رازقی رقصان به راهم
به بالای سرم پروانه هایند
پر از خورشید شبهای سیاهم
مهدی یعقوبی (هیچ)
به روی گونه هایت برگ لبخند
نگاهت آبی اوج دماوند
در این شبهای تلخ شوکرانی
تو نامت بر لبم یک حبه قند
مهدی یعقوبی (هیچ)
مناظر کوه و صحرا رنگ دلخواه
بهاران با شقایق ها که در راه
به لبخندی که می شویم دلم را
در آواز چکاوکها سحرگاه