غروبی سرد و غمگین و مه آلود
گلی پرتاب کردم بر سر رود
خیالم چشم زیبایت درخشید
دو دستت در دو دستم ناگهان بود
مهدی یعقوبی
گلی پرتاب کردم بر سر رود
خیالم چشم زیبایت درخشید
دو دستت در دو دستم ناگهان بود
مهدی یعقوبی
1 day ago
صد داستان کوتاه از مهدی یعقوبی
بخش های وبلاگ
-
کوتاه و مختصر مهدی یعقوبی (هیچ) - معین رکورد جمعیت کنسرت ایرانی برای شهر ونکوور را شکست - معین رکورد جمعیت کنسرت ایرانی برای شهر ونکوور را شکست کنسرت نصرالله معین خواننده سرشناس ایرانی در شهر ونکوور در غرب کانادا که با استقبال 12 هزار نفری ...
-
-
يهودیستيزی؛ از «جنگ با خدا» تا کورههای آدمسوزی - يهودیستيزی؛ از «جنگ با خدا» تا کورههای آدمسوزی فرد پطروسیان کودکان مبدل به موش آزمایشگاهی میشوند، بزرگسالان اگر خوش شانس باشند نامشان از بین میر...
1 week ago -
-
هیچستان مهدی یعقوبی (هیچ) - ابرهای کبودی که بر فراز سرش بیتوته کرده بودند نم نم شروع کردند به باریدن. نیمروز تاریک و خفه ای بود و خیابانها سوت و کور. کلاغان فرتوتی که روی شاخه ه...
5 weeks ago -
-
-
ترانه ناممکنا ممکن میشن با عشق - مهدی یعقوبی - *وقتی کنار من که رویاته * *دنیا به رنگ چشم دریاته* *تو این شبای وحشت و کابوس* *آرامشم لبخند زیباته* *حس می کنم از دورها دستت* *اینجا لب ایوون تو د...
4 years ago -
لمس روح - صبح که از خواب بر خاستم عطر سکرآور موهای لطیفش روی رختخوابم پیچیده و نجواهای عاشقانه اش در هوایم موج میزد . و رد لبخندهای مرموز و سایه های روحش بر دی...
9 years ago -
پست‌های پرطرفدار در این هفته
-
من از آیینتان جز خون ندیدم خدا و دین تان جز خون ندیدم به روی سفره رنگین تان تا سر بالین تان جز خون ندیدم مهدی یعقوبی(هیچ) به قعر شب صدای پ... -
بیا برخیز از خواب قرونت ازین شب های تار و تیره گونت قفس را بشکن و غران رها کن که از زنجیر شیران درونت مهدی یعقوبی(هیچ) -
شمایان مهره های بی دوامید عروسک های کوکی خاص و عامید شمایان دستمال کاغذینی درون مستراح های نظامید مهدی یعقوبی(هیچ) از این بی عرضه ها کاری ... -
من از هر نوع غل و زنجیر و دیوار پذیرفتن که دینی را به اجبار به هر چیزی که انسان را کند خوار که بیزارم که بیزارم که بیزار مهدی یعقوبی -
تو با مرغانِ در توفان چه کردی تو با این میهن ویران چه کردی تو با سرو و سپیداران سرسبز تبر بر کف که در ایران چه کردی مهدی یعقوبی(هیچ) -
به مثل شرزه شیری توی میدان زنی بی روسری آمد خیابان :به رویاروی ملایان که غرید من ایرانم من ایرانم من ایران مهدی یعقوبی(هیج) به هر شب با یک... -
اگر انبوه حوری های زیبا وگر غلمان نمی دادی خدایا کسی در راه دینت جان نمی باخت نه داعش بود و نه آخوند و ملا مهدی یعقوبی -
نه گنجشکان به روی برگ و بارم نه آهوهای خسته در کنارم به زیر شعله های آذرخشان به خاکستر بدل شد شاخسارم مهدی یعقوبی(هیچ) -
خیالش باغی از آیینه ها بود در آبی های بی پایان رها بود کسی از همگنان میداندآیا؟ چرا سهراب آخر بی خدا بود مهدی یعقوبی(هیچ) مذهب شوخی سنگین...
دوبیتی جیست- مهدی یعقوبی
