بمن گفتا عزیزم گفتمش جان
کجا از تو گریزم گفتمش جان
دو چشمش در دل شب میدرخشید
بگفتا می بریزم گفتمش جان
مهدی یعقوبی
تا فکر شما که در غل و زنجیر است - آزادی دست و پایتان تزویر است - برخیز و غبار روح خود را بتکان - اندیشه نو شدن همان تغییر است
بمن گفتا عزیزم گفتمش جان
کجا از تو گریزم گفتمش جان
دو چشمش در دل شب میدرخشید
بگفتا می بریزم گفتمش جان
تو باشی هر کجا آنجا قشنگ است
عسل با یاد تو جام شرنگ است
به هر جایی تو باشی عشق آنجاست
زمین و آسمان خوش آب و رنگ است
صدای باد می پیچد به خرمن
غزلها در درون سینه مردن
شکسته رازقی ها روی ایوان
سکوت سهره ها خاموشی من