به خون غلتان که شیران دسته دسته
پر مرغان آزادی شکسته
به چشمانم که دیدم مهد کوروش
به روی منبر اهریمن نشسته
مهدی یعقوبی(هیچ)
تو دین و مذهبت خون و شرارت
فروش این وطن نزدت تجارت
تو آیینت که وهنی بر شعور و
در ایرانم که زنجیر اسارت
مهدی یعقوبی(هیچ)
به زندان من به جرم ارتدادم
به هر دینی که زوری در تضادم
به مرگم بر فراز چوبه دار
به راه سرخ آزادی که شادم
مهدی یعقوبی(هیچ)
شقایق سر که در اسفند میزد
سحر گلبوسه بر الوند میزد
زنی در خون خود با تیر در چشم
دم مرگش به لب لبخند میزد
مهدی یعقوبی(هیچ)