به میدان شرزه شیران در نبردند
وطن را بی وطن ها قبضه کردند
از این میدان که تا مرگ شریران
قسم خوردند شیران بر نگردند
مهدی یعقوبی(هیچ)
هیولایی که نامش دین در ایران
به زیر پرده های خدعه پنهان
قدم در هر قدم قتل و جنایت
خدایش خون که میخواهد به هر آن
مهدی یعقوبی(هیچ)
دو چشمم اشک و لبهایم فسرده
گلویم را غمی سنگین فشرده
زمین خشکیده طفلانم گرسنه
خدا آیا در ایرانم که مرده!؟
مهدی یعقوبی(هیچ)
در اشعارم شرابی جاودانید
مرا روح شقایق ها بدانید
من «هیچم» بعد مرگم هرگز هرگز
که قرآن بر سر گورم نخوانید
مهدی یعقوبی(هیچ)



