به روزی گل که در گلدان برقصد
کویر خشک در باران برقصد
شراب سرخ در کف پای کوبان
به روی گورتان ایران برقصد
مهدی یعقوبی(هیچ)
تا فکر شما که در غل و زنجیر است - آزادی دست و پایتان تزویر است - برخیز و غبار روح خود را بتکان - اندیشه نو شدن همان تغییر است
به روزی گل که در گلدان برقصد
کویر خشک در باران برقصد
شراب سرخ در کف پای کوبان
به روی گورتان ایران برقصد
مهدی یعقوبی(هیچ)
من عاشق پیشه ای زیبا پرستم
به رویاهای رنگین دل که بستم
به دریاهای بی ساحل شب و روز
درون قایقی سرگشته هستم
مهدی یعقوبی(هیچ)
به رویاها که دیدن روی ماهت
فرو رفتن که در بحر نگاهت
مرا حال آورد حال آورد حال
شراب ناب چشمان سیاهت
مهدی یعقوبی(هیچ)
طنین مهربانی در کلامم
شراب سرخ میریزی به جامم
تویی یا من که در ژرفای جانم
خدا را من نمی دانم کدامم
مهدی یعقوبی(هیچ)
جهان مثل سرابی بود و بگذشت
گمان و وهم و خوابی بود و بگذشت
دو روز زندگی چون سرعت نور
حباب روی آبی بود و بگذشت
مهدی یعقوبی(هیچ)
به خوابم نغمه بال پرستوست
طنین جویباران رد آهوست
دوبیتی های من همرنگ دریا
پر زرین صبح و عطر شب بوست
مهدی یعقوبی(هیچ)
به لبخندی مرا مبهوت کردی
نگاهم را پر از یاقوت کردی
سکوت کوچه باغی راز آلود
که شیدایم به عطر و بوت کردی
مهدی یعقوبی(هیچ)
جهان بی خانه و کاشانه گشت
از عشقی جاودان دیوانه گشتم
افقها ناگهان نوری درخشید
دم مرگم که من پروانه گشتم
مهدی یعقوبی(هیچ)
به رگهایم که از عشقت شراب استشبم رنگین که از صدها شهاب است
دلم لبریز از آرامشی ناب
به عصر وحشت و پر التهاب است
مهدی یعقوبی(هیچ)
چرا گشتم چنین من بیقرارت
همه بود و نبودم شد دچارت
قناری می شوم با نغمه عشق
بپیچد هر کجا عطر بهارت
مهدی یعقوبی(هیچ)
بیا در راه میهن جان ببازیم
چو شیران رو به روباهان بتازیم
پس از آزادی از چنگ شریران
بهشت ایران خود را ما بسازیم
مهدی یعقوبی (هیچ)
به جنگلها که آهوی دوندم
گلی بر جاری رود روندم
در آبی های خورشیدی چرا من
فراموشم شود گاهی پرندم
مهدی یعقوبی (هیچ)
نه این دنیا که من نان خواهم از تو
نه آن دنیا که غلمان خواهم از تو
ولم کن ای خداوندا ولم کن
همین تنها که از جان خواهم از تو
مهدی یعقوبی(هیچ)
به مثل شبنمی پاکه نگاهت
شمیم باغ یاسه روی ماهت
تو این شبهای سرد و تیره و تار
پر از خورشید چشمون سیاهت
مهدی یعقوبی(هیچ)
به دشت آسمان ابر سترون
به صحرا می کند بادی که شیون
به زیر چتر باران لرز لرزان
چراغی رو به خاموشی دل من
مهدی یعقوبی(هیچ)
از عشقی ناگهان پر شور گشتم
همه ذرات جانم نور گشتم
بناگاه از خودم آواز خوانان
هزاران سال نوری دور گشتم
مهدی یعقوبی(هیچ)
درختان لخت و عریان و هوا سرد
حیاط خانه از برگان که شد زرد
به جای سهره ها بر شاخساران
کلاغانی که خواب آلود و ولگرد
مهدی یعقوبی(هیچ)
زلال چشمه ساران از بلورند
به زیر چتر باران در سرورند
کنار بیشه تنهایی من
اقاقی ها که در حال ظهورند
مهدی یعقوبی(هیچ)
در آغوشم که دشتی ارغوانی
در عصر وحشت و مرگ و سیاهی
شمیمی از نسیم مهربانی
مهدی یعقوبی(هیچ)
که ام عالم به جز مشتی غباری
گلی پرپر فراز شاخساری
چه می ماند که از من هیچ هیچ هیچ
نه حتی سنگ گوری بر مزاری
مهدی یعقوبی(هیچ)
گلی زیبا شدم در چشمه ساران
عقابی بر فراز کوهساران
بهاران تا که می آید بناگاه
قناری میشوم بر شاخساران
مهدی یعقوبی(هیچ)
هوا آکنده از عطر سحر بود
به صحراها نسیمی در گذر بود
درون زورق ابری مسافر
خیالم نرم نرمک در سفر بود
مهدی یعقوبی(هیچ)
تو احساس لطیف شعر نابی
دلیل لحظه های التهابی
فراسوی خیال و آرزوها
رگ و روحم که توفان شرابی
مهدی یعقوبی(هیچ)
کسی راز مرا دنیا نداند
سرورم را دل غمها نداند
شرابی خانه دارم من که آن را
خدا داند ولی ملا نداند
مهدی یعقوبی (هیچ)
سحر در باغ گل بویت کنم من
غزل از تاب گیسویت کنم من
تو بر میگردی و من مات و مبهوت
هزاران بوسه بر رویت کنم من
مهدی یعقوبی(هیچ)
گرفته ابر سنگینی هوا را
حصاری راه باغ دلگشا را
سحر عطرت رواق خانه پیچید
در آغوشم گرفتم پونه ها را
مهدی یعقوبی(هیچ)
جهان یک پرتو از روی توام من
نسیمی از سر کوی توام من
همه ذرات جانم تا ابد مست
چکاوک باغ خوشبوی توام من
مهدی یعقوبی(هیچ)
درختان را تبر بر کف شکستند
پی قتل گل و پروانه هستند
خدایی را که وحشتناک و خونخوار
عباپوشان در ایران می پرستند
مهدی یعقوبی(هیچ)
دوباره نم نم بارون شبونه
دوباره اشک چشمم دونه دونه
به پشت پنجره تاریکی محض
دلم بازم تو رو کرده بهونه
مهدی یعقوبی هیچ
مگر هم میشود با خون وضو کرد
جنایت را که با بهتان رفو کرد
مگر هم میشود دین را به شمشیر
به قلب و مغز یک ملت فرو کرد
مهدی یعقوبی (هیچ)
چه بی اندازه ما محنت کشیدیم
به جز ظلم و ستم عالم ندیدیم
شما عمامه داران را که دیدیم
از هر چه دین و مذهب ما بریدیم
مهدی یعقوبی(هیچ)
هیولایی که در عالم خدایت
بقایت چوبه دار و جنایت
بمان تا با دو چشم خود ببینی
جهنم میشود ایران برایت
مهدی یعقوبی(هیچ)
خیابانها سراسر سرخ فامه
خروش و خشم مردم ناتمامه
لچک یا روسری تنها بهانه ست
هدف ای هموطن کل نظامه
لچک یعنی بدل گشتی به برده
کنیز و زرخریدی پشت پرده
لچک یعنی ضعیفه ناقص العقل
زنی که تا ابد در بندِ مرده
مهدی یعقوبی (هیچ)
لچک یعنی شدی ای زن که عورت
دو صد توهین که بر فهم و شعورت
لچک یعنی تو را ای زن که زنده
بیندازند در اعماق گورت
مهدی یعقوبی (هیچ)
خروش موج های سرکشم من
تن و جان شعله های آتشم من
فراز چوبه های دار در رقص
صلیبم را بدوشم میکشم من
مهدی یعقوبی(هیچ)
بهارا کوچه هامان غرق خون است
به دلهامان که اندوه قرون است
به شیون مادران بر نعش فرزند
به هر سو لشکر جهل و جنون است
مهدی یعقوبی(هیچ)
تصور کن شود میخانه ها باز
زنان گیسو رها در حال آواز
در آبی ها که بر اوج دماوند
کبوترهای آزادی به پرواز
مهدی یعقوبی(هیچ)
حیاط خونه مون گلها شکفته
هوا در عطر باران شُسته رُفته
دم تحویل سال نو دعا کن
که نسل هر چه آخونده بر افته
مهدی یعقوبی(هیچ)
در آتش روسری ها را بسوزید به تیر برق ظلمت را بدوزید
به مثل پرچم بابک در ایران که گیسوهای خود را بر فروزید
مهدی یعقوبی(هیچ)
چکاوک پر که بر نیزار میزد
شقایق خنده بر کهسار میزد
سرانگشتان باران روی بامم
سحر گاه بهاران تار میزد
مهدی یعقوبی(هیچ)
به چشمم زندگی یعنی تلاطم
به سختی های بی پایان تبسم
خطر در راه آزادی که تا مرگ
به لبها در دل توفان ترنم
مهدی یعقوبی(هیچ)
به عشقی جاودان دل را سپردن
جهان حتی پس از مرگم نمردن
به مثل رودها جاری همیشه
سکون یعنی که گندیدن فسردن
بهار آمد ولی از گل خبر نیست
حیاط خانه از مهسا اثر نیست
کیان گم شد که در رنگین کمانها
نشان از خنده نیکا دگر نیست