جهان مثل سرابی بود و بگذشت
گمان و وهم و خوابی بود و بگذشت
دو روز زندگی چون سرعت نور
حباب روی آبی بود و بگذشت
مهدی یعقوبی(هیچ)
تا فکر شما که در غل و زنجیر است - آزادی دست و پایتان تزویر است - برخیز و غبار روح خود را بتکان - اندیشه نو شدن همان تغییر است
جهان مثل سرابی بود و بگذشت
گمان و وهم و خوابی بود و بگذشت
دو روز زندگی چون سرعت نور
حباب روی آبی بود و بگذشت
مهدی یعقوبی(هیچ)
به خوابم نغمه بال پرستوست
طنین جویباران رد آهوست
دوبیتی های من همرنگ دریا
پر زرین صبح و عطر شب بوست
مهدی یعقوبی(هیچ)
به لبخندی مرا مبهوت کردی
نگاهم را پر از یاقوت کردی
سکوت کوچه باغی راز آلود
که شیدایم به عطر و بوت کردی
مهدی یعقوبی(هیچ)
جهان بی خانه و کاشانه گشت
از عشقی جاودان دیوانه گشتم
افقها ناگهان نوری درخشید
دم مرگم که من پروانه گشتم
مهدی یعقوبی(هیچ)
به رگهایم که از عشقت شراب استشبم رنگین که از صدها شهاب است
دلم لبریز از آرامشی ناب
به عصر وحشت و پر التهاب است
مهدی یعقوبی(هیچ)
چرا گشتم چنین من بیقرارت
همه بود و نبودم شد دچارت
قناری می شوم با نغمه عشق
بپیچد هر کجا عطر بهارت
مهدی یعقوبی(هیچ)
بیا در راه میهن جان ببازیم
چو شیران رو به روباهان بتازیم
پس از آزادی از چنگ شریران
بهشت ایران خود را ما بسازیم
مهدی یعقوبی (هیچ)
به جنگلها که آهوی دوندم
گلی بر جاری رود روندم
در آبی های خورشیدی چرا من
فراموشم شود گاهی پرندم
مهدی یعقوبی (هیچ)
نه این دنیا که من نان خواهم از تو
نه آن دنیا که غلمان خواهم از تو
ولم کن ای خداوندا ولم کن
همین تنها که از جان خواهم از تو
مهدی یعقوبی(هیچ)
به مثل شبنمی پاکه نگاهت
شمیم باغ یاسه روی ماهت
تو این شبهای سرد و تیره و تار
پر از خورشید چشمون سیاهت
مهدی یعقوبی(هیچ)
به دشت آسمان ابر سترون
به صحرا می کند بادی که شیون
به زیر چتر باران لرز لرزان
چراغی رو به خاموشی دل من
مهدی یعقوبی(هیچ)
از عشقی ناگهان پر شور گشتم
همه ذرات جانم نور گشتم
بناگاه از خودم آواز خوانان
هزاران سال نوری دور گشتم
مهدی یعقوبی(هیچ)
درختان لخت و عریان و هوا سرد
حیاط خانه از برگان که شد زرد
به جای سهره ها بر شاخساران
کلاغانی که خواب آلود و ولگرد
مهدی یعقوبی(هیچ)
زلال چشمه ساران از بلورند
به زیر چتر باران در سرورند
کنار بیشه تنهایی من
اقاقی ها که در حال ظهورند
مهدی یعقوبی(هیچ)
در آغوشم که دشتی ارغوانی
در عصر وحشت و مرگ و سیاهی
شمیمی از نسیم مهربانی
مهدی یعقوبی(هیچ)
که ام عالم به جز مشتی غباری
گلی پرپر فراز شاخساری
چه می ماند که از من هیچ هیچ هیچ
نه حتی سنگ گوری بر مزاری
مهدی یعقوبی(هیچ)
گلی زیبا شدم در چشمه ساران
عقابی بر فراز کوهساران
بهاران تا که می آید بناگاه
قناری میشوم بر شاخساران
مهدی یعقوبی(هیچ)
هوا آکنده از عطر سحر بود
به صحراها نسیمی در گذر بود
درون زورق ابری مسافر
خیالم نرم نرمک در سفر بود
مهدی یعقوبی(هیچ)
تو احساس لطیف شعر نابی
دلیل لحظه های التهابی
فراسوی خیال و آرزوها
رگ و روحم که توفان شرابی
مهدی یعقوبی(هیچ)