مهدی یعقوبی(هیچ) - زنده ماندن من در زندانهای مخوف جمهوری اسلامی در دهه 60 و حوادث دلهره آور بعد از آن تصادفی است هر چند به تصادف اعتقادی ندارم. خودم را ندانم گرا میدانم و بقول آلبرت اینشتین به همه خدایی باروخ اسپینوزا باور دارم و معتقدم که مذاهب ساخته دست بشر و در خدمت جهل و خرافات و استثمار هستند. اگر آفریدگاری هم باشد طبعا خدای مذاهب که وعده حوری و غلمان میدهد و مخالفانش را در این دنیا دست و پا می برد و در آن دنیا در آتش ابدی جهنم میسوزاند و وحشیانه شکنجه میکند نیست
اشک شادی مهدی یعقوبی(هیچ)
-
*زندگی در چشمهایم بیکران زیبا شدست*
*در شبانگاهان که ماهم ناگهان پیدا شدست*
*بال و پر انگار از شادی که در آورده ام*
*آسمان ابری ام آبی تر از دریا شد...
سادات ایران ؛ یعنی چه «سید»
-
*سادات ایران (۱)؛ یعنی چه «سید»؟*
*گفتار زیر نخستین بخش از چکیده رساله ای است به قلم ایرانشناس معروف هلندی
ویلم فلور در باره نقش اجتماعی و سیاسی سید...
تاریکزار نوشته مهدی یعقوبی (هیچ)
-
نیمه های شب بود. در تاریک روشن کوچه خاموش، و در حوالی تیر چراغ برق قدیمی
سایه ای بیتوته کرده بود مرموز و رازآلود. سکوتی ژرف بر هوای خانه خیمه بسته
بود...
ترانه ناممکنا ممکن میشن با عشق - مهدی یعقوبی
-
*وقتی کنار من که رویاته *
*دنیا به رنگ چشم دریاته*
*تو این شبای وحشت و کابوس*
*آرامشم لبخند زیباته*
*حس می کنم از دورها دستت*
*اینجا لب ایوون تو د...
لمس روح
-
صبح که از خواب بر خاستم عطر سکرآور موهای لطیفش روی رختخوابم پیچیده و
نجواهای عاشقانه اش در هوایم موج میزد . و رد لبخندهای مرموز و سایه های
روحش بر دی...