به دنبال سراب هر سو دویدیم
از این دوزخ به آن دوزخ رسیدیم
تو رفتی در شبی تاریک و ابری
و ما خورشید را دیگر ندیدیم
مهدی یعقوبی(هیچ)
3 hours ago
صد داستان کوتاه از مهدی یعقوبی
بخش های وبلاگ
-
این جنگ جنگ ما نیست مهدی یعقوبی هیچ - *این جنگ جنگ ما نیست جنگ کثیف ملاست* *ما عاشقان صلحیم آیین مان مداراست* *شعر را بخوانید*
-
این جنگ جنگ ما نیست مهدی یعقوبی(هیچ) - *این جنگ جنگ ما نیست جنگ کثیف ملاست* *ما عاشقان صلحیم آیین مان مداراست* *این جنگ جنگ ملاست با خدعه ها که بر پاست* *عمری به کشت و کشتار حاکم به میهن...
3 hours ago -
-
-
سادات ایران ؛ یعنی چه «سید» - *سادات ایران (۱)؛ یعنی چه «سید»؟* *گفتار زیر نخستین بخش از چکیده رساله ای است به قلم ایرانشناس معروف هلندی ویلم فلور در باره نقش اجتماعی و سیاسی سید...
5 days ago -
تاریکزار نوشته مهدی یعقوبی (هیچ) - نیمه های شب بود. در تاریک روشن کوچه خاموش، و در حوالی تیر چراغ برق قدیمی سایه ای بیتوته کرده بود مرموز و رازآلود. سکوتی ژرف بر هوای خانه خیمه بسته بود...
3 months ago -
-
ترانه ناممکنا ممکن میشن با عشق - مهدی یعقوبی - *وقتی کنار من که رویاته * *دنیا به رنگ چشم دریاته* *تو این شبای وحشت و کابوس* *آرامشم لبخند زیباته* *حس می کنم از دورها دستت* *اینجا لب ایوون تو د...
3 years ago -
لمس روح - صبح که از خواب بر خاستم عطر سکرآور موهای لطیفش روی رختخوابم پیچیده و نجواهای عاشقانه اش در هوایم موج میزد . و رد لبخندهای مرموز و سایه های روحش بر دی...
9 years ago -
پست‌های پرطرفدار در این هفته
-
من از آیینتان جز خون ندیدم خدا و دین تان جز خون ندیدم به روی سفره رنگین تان تا سر بالین تان جز خون ندیدم مهدی یعقوبی(هیچ) به قعر شب صدای پ... -
شمایان مهره های بی دوامید عروسک های کوکی خاص و عامید شمایان دستمال کاغذینی درون مستراح های نظامید مهدی یعقوبی(هیچ) از این بی عرضه ها کاری ... -
بیا برخیز از خواب قرونت ازین شب های تار و تیره گونت قفس را بشکن و غران رها کن که از زنجیر شیران درونت مهدی یعقوبی(هیچ) -
به مثل شرزه شیری توی میدان زنی بی روسری آمد خیابان :به رویاروی ملایان که غرید من ایرانم من ایرانم من ایران مهدی یعقوبی(هیج) به هر شب با یک... -
تو با مرغانِ در توفان چه کردی تو با این میهن ویران چه کردی تو با سرو و سپیداران سرسبز تبر بر کف که در ایران چه کردی مهدی یعقوبی(هیچ) -
من از هر نوع غل و زنجیر و دیوار پذیرفتن که دینی را به اجبار به هر چیزی که انسان را کند خوار که بیزارم که بیزارم که بیزار مهدی یعقوبی -
اگر انبوه حوری های زیبا وگر غلمان نمی دادی خدایا کسی در راه دینت جان نمی باخت نه داعش بود و نه آخوند و ملا مهدی یعقوبی -
نه گنجشکان به روی برگ و بارم نه آهوهای خسته در کنارم به زیر شعله های آذرخشان به خاکستر بدل شد شاخسارم مهدی یعقوبی(هیچ) -
لچک یعنی بدل گشتی به برده کنیز و زرخریدی پشت پرده لچک یعنی ضعیفه ناقص العقل زنی که تا ابد در بندِ مرده مهدی یعقوبی (هیچ) لچک یعنی شدی ای ز...
دوبیتی جیست- مهدی یعقوبی
