صد داستان کوتاه از مهدی یعقوبی
بخش های وبلاگ
-
-
تفرقه و تفرقه و تفرقه مهدی یعقوبی (هیج) - *تفرقه و تفرقه و تفرقه* *پاسخ هر حرف و سخن وق وقه* *وق وق و وق وق که به هم می کنیم* *مغز سر ما که پر از مفرغه* *آنچه ندارد درمی ارزشی* *در وطن غرق...
1 week ago -
آمار وحشتناک تن فروشی در جمهوری اسلامی - *تن فروشی در قبرهای بهشت زهرا بخاطر یک لقمه نان* *سوال این است که ثریا و دیگر آدم های ساکن در این محل در سرمای زمستان با برف و بارانی که می بارد و خ...
1 week ago -
-
هیچستان مهدی یعقوبی (هیچ) - ابرهای کبودی که بر فراز سرش بیتوته کرده بودند نم نم شروع کردند به باریدن. نیمروز تاریک و خفه ای بود و خیابانها سوت و کور. کلاغان فرتوتی که روی شاخه ه...
2 weeks ago -
-
-
ترانه ناممکنا ممکن میشن با عشق - مهدی یعقوبی - *وقتی کنار من که رویاته * *دنیا به رنگ چشم دریاته* *تو این شبای وحشت و کابوس* *آرامشم لبخند زیباته* *حس می کنم از دورها دستت* *اینجا لب ایوون تو د...
4 years ago -
لمس روح - صبح که از خواب بر خاستم عطر سکرآور موهای لطیفش روی رختخوابم پیچیده و نجواهای عاشقانه اش در هوایم موج میزد . و رد لبخندهای مرموز و سایه های روحش بر دی...
9 years ago -
پست‌های پرطرفدار در این هفته
-
من از هر نوع غل و زنجیر و دیوار پذیرفتن که دینی را به اجبار به هر چیزی که انسان را کند خوار که بیزارم که بیزارم که بیزار مهدی یعقوبی -
به دنبال سراب هر سو دویدیم از این دوزخ به آن دوزخ رسیدیم تو رفتی در شبی تاریک و ابری و ما خورشید را دیگر ندیدیم مهدی یعقوبی(هیچ) -
خیالش باغی از آیینه ها بود در آبی های بی پایان رها بود کسی از همگنان میداندآیا؟ چرا سهراب آخر بی خدا بود مهدی یعقوبی(هیچ) مذهب شوخی سنگین... -
سخن با ماه شب هنگام گفتن به سرمای زمستان ها نخفتن به زیر برف در اوج دماوند به لبخندی غزلخوانان شکفتن مهدی یعقوبی(هیج) -
من از آیینتان جز خون ندیدم خدا و دین تان جز خون ندیدم به روی سفره رنگین تان تا سر بالین تان جز خون ندیدم مهدی یعقوبی(هیچ) به قعر شب صدای پ... -
من و تو در بر هم دلبخواهیم دو نامحرم که در حال گناهیم بطور اتفاقی عاشق هم به هنگام سفر در یک نگاهیم مهدی یعقوبی -
عقابی من که بال و پر شکستم نمی دانم نمی دانم که هستم به دریاهای بی ساحل شب و روز درون زورقی ویران نشستم مهدی یعقوبی(هیچ) -
به لبخند شقایق روی کهسار ترنم های قمری ها به گلزار بهاران می رسد آهسته از راه به تیک و تاک ساعتها به دیوار مهدی یعقوبی -
دوازده سالشه حاجی تو شصتی چه اندازه چقدر آیا که پستی به سر تا پای منحوسش که ریدم خدایی را که عمری می پرستی مهدی یعقوبی
دوبیتی جیست- مهدی یعقوبی
