در آتشها که سوزان خرمن من
به زیر تیغ بران گردن من
جنون بی تو بودن در همه عمر
دلیل بی سبب خندیدن من
مهدی یعقوبی(هیچ)
تا فکر شما که در غل و زنجیر است - آزادی دست و پایتان تزویر است - برخیز و غبار روح خود را بتکان - اندیشه نو شدن همان تغییر است
در آتشها که سوزان خرمن من
به زیر تیغ بران گردن من
جنون بی تو بودن در همه عمر
دلیل بی سبب خندیدن من
مهدی یعقوبی(هیچ)
همه ابرهای عالم در نگاهم
پر و بالم شکسته بی پناهم
دلم دشت شقایق های پرپر
غم یک میهن ویران در آهم
مهدی یعقوبی(هیچ)
سبک بر آسمان چون دود رفتم
سفر ناگاه و بی بدرود رفتم
جهان خواب و خیالی در نگاهم
چه زودِ زودِ زودِ زود رفتم
مهدی یعقوبی(هیچ)
به میدان شرزه شیران در نبردند
وطن را بی وطن ها قبضه کردند
از این میدان که تا مرگ شریران
قسم خوردند شیران بر نگردند
مهدی یعقوبی(هیچ)
هیولایی که نامش دین در ایران
به زیر پرده های خدعه پنهان
قدم در هر قدم قتل و جنایت
خدایش خون که میخواهد به هر آن
مهدی یعقوبی(هیچ)
مساجد کوی و برزن دسته دسته
در شادی به هر سویی که بسته
همه بدبختی ایران همینه
که بر جای خرد مذهب نشسته
مهدی یعقوبی(هیچ)
به پایان ناگهان آغاز گشتم
پُر از بال و پر پرواز گشتم
به هرم زندگی بر قله ای سبز
به شکل ارغوانی باز گشتم
مهدی یعقوبی(هیچ)
سخن با ماه شب هنگام گفتن
به سرمای زمستان ها نخفتن
به زیر برف در اوج دماوند
به لبخندی غزلخوانان شکفتن
مهدی یعقوبی(هیج)
به دنبال سراب هر سو دویدیم
از این دوزخ به آن دوزخ رسیدیم
تو رفتی در شبی تاریک و ابری
و ما خورشید را دیگر ندیدیم
مهدی یعقوبی(هیچ)
خیالش باغی از آیینه ها بود
در آبی های بی پایان رها بود
کسی از همگنان میداندآیا؟
چرا سهراب آخر بی خدا بود
مهدی یعقوبی(هیچ)
مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد
و من سالها مذهبی ماندم بی آنکه خدایی داشته باشم
سهراب سپهری
بیا برخیز از خواب قرونت
ازین شب های تار و تیره گونت
قفس را بشکن و غران رها کن
که از زنجیر شیران درونت
مهدی یعقوبی(هیچ)
تله افتاده در کوهها که آهو
هجوم داسها بر باغ شب بو
قناری در قفس بالش شکسته
پر از بغضم سراسر شانه ات کو
مهدی یعقوبی(هیچ)
دگر از قاصدک گویی خبر نیست
سرود عاشقان کوه و کمر نیست
شب است و طبل رعد و باد و باران
اثر از رد پاهای سحر نیست
مهدی یعقوبی(هیچ)
به کنج آشیان زار و نزارم
تو را من در کنار خود ندارم
به زیر نم نم باران شبانگاه
سرم را زیر بالم میگذارم
مهدی یعقوبی(هیچ)
به مثل گل روان بر روی رودم
پر از عطر غزل شد تار و پودم
به بال و پر در اوج بیکرانها
من هرگز اینچنین عاشق نبودم
مهدی یعقوبی(هیچ)
تو شاه بیت غزلهایم که باشی
نسیم و نور بر جانم بپاشی
شکوه لحظه های ناب عشقی
همیشه با منی حتی نباشی
مهدی یعقوبی(هیچ)
شمایان مهره های بی دوامید
عروسک های کوکی خاص و عامید
شمایان دستمال کاغذینی
درون مستراح های نظامید
مهدی یعقوبی(هیچ)
از این بی عرضه ها کاری نیاید
بجز و مکر و ریا چیزی نشاید
یکایک لاشی و دزد و دغلکار
مگر افعی کبوتر هم بزاید
مهدی یعقوبی(هیچ)
شمایان خایه مالان نظامید
برای کسب قدرت تشنه کامید
مدال خفت و خواری به گردن
همه پرورده نان حرامید
مهدی یعقوبی(هیچ)