شبی افسرده و بی روزن اینجاست
سخن از داس ها در گلشن اینجاست
به سر عمامه ضحاکان که دارند
خدا اهریمن است اهریمن اینجاست
مهدی یعقوبی(هیچ)
افقها تیره و تاریک و تاره
به هر سویی سکوتی مرگباره
کلاغی در پلشتی های مرداب
به شادی روز و شب در قار قاره
تا فکر شما که در غل و زنجیر است - آزادی دست و پایتان تزویر است - برخیز و غبار روح خود را بتکان - اندیشه نو شدن همان تغییر است
شبی افسرده و بی روزن اینجاست
سخن از داس ها در گلشن اینجاست
به سر عمامه ضحاکان که دارند
خدا اهریمن است اهریمن اینجاست
مهدی یعقوبی(هیچ)
افقها تیره و تاریک و تاره
به هر سویی سکوتی مرگباره
کلاغی در پلشتی های مرداب
به شادی روز و شب در قار قاره
هوا آکنده از عطر بهاری
به هر سو عاشقان در بیقراری
بنفشه، یاس، نرگس دسته دسته
به کنجی در قفس محزون قناری
مهدی یعقوبی(هیچ)
دل مردم پر از اندوه و فریاد
نمی بینم کسی را خرم و شاد
فقط خاکستری از عشق ماندست
تمام آرزوها رفته بر باد
مهدی یعقوبی(هیچ)
شما ما را ز دین بیزار کردید
پر از خون کوچه و بازار کردید
چکاوک های خوشخوان را سحرگاه
که با بانگ اذان بر دار کردید
مهدی یعقوبی(هیچ)
به جانم دشتهای ارغوانند
هزاران چشمه جوشان روانند
به رویاهای رنگینم شب و روز
قناری های عاشق نغمه خوانند
(مهدی یعقوبی(هیچ
شبم رنگین به رویای وصالت
چه مستم من که از عطر خیالت
تو زیبا کرده ای زیباترینم
جهانم را از عشق بی زوالت
مهدی یعقوبی(هیچ)
هوای پر زدن در بیکران ها
رها گشتن در اوج کهکشان ها
دلم را می شکافم روح خود را
به پرواز آورم در آسمانها
مهدی یعقوبی(هیچ)
من آیا سایه ام هستم خدا را
و یا خود سایه من هستم که آیا
تو گویی بی نهایت سایه ام من
رها در موج اقیانوس رویا
مهدی یعقوبی(هیچ)
یه روزی بعد از این عصر سترون
شبای وحشت و اندوه و شیون
تو رو میدون آزادی در آغوش
بدون واهمه می بوسمت من
مهدی یعقوبی(هیچ)
سرانگشتان شان در خون مدام است
خدا بر روی لبهاشان که دام است
جنایت هر چه که باشد حلال است
ولیکن عشق ورزیدن حرام است
مهدی یعقوبی(هیچ)
تپش های دل دیوونمی تو
شمیم پونه ها گلخوونمی تو
شبای نم نم بارون تو رگهام
شراب کهنه میخوونمی تو
مهدی یعقوبی(هیچ)
کویر خشک و سوزان با تو گلشن
خیالت عطر روح انگیز سوسن
صدایت میزنم تا کنج غربت
نسیمی میوزد بر گونه من
مهدی یعقوبی(هیچ)
گلی پژمرده لرزان توی گلدان
درختان صنوبر لخت و عریان
غروب برگریزان روی ایوان
ز کوچ مرغکان چشمم که گریان
مهدی یعقوبی(هیچ)
غروب زرد پاییزی پر از غم
به پشت پنجره باران که نم نم
به روی شانه ات سر میگذارم
معطر جانم از عشقت دمادم
مهدی یعقوبی(هیچ)
حیاط خانه دلگیر و غم انگیز
دمادم باد با برگان گلاویز
فراز تکدرختی زیر باران
کلاغی در غروب سرد پاییز
مهدی یعقوبی(هیچ)
در آتشها که سوزان خرمن من
به زیر تیغ بران گردن من
جنون بی تو بودن در همه عمر
دلیل بی سبب خندیدن من
مهدی یعقوبی(هیچ)
همه ابرهای عالم در نگاهم
پر و بالم شکسته بی پناهم
دلم دشت شقایق های پرپر
غم یک میهن ویران در آهم
مهدی یعقوبی(هیچ)
سبک بر آسمان چون دود رفتم
سفر ناگاه و بی بدرود رفتم
جهان خواب و خیالی در نگاهم
چه زودِ زودِ زودِ زود رفتم
مهدی یعقوبی(هیچ)
به میدان شرزه شیران در نبردند
وطن را بی وطن ها قبضه کردند
از این میدان که تا مرگ شریران
قسم خوردند شیران بر نگردند
مهدی یعقوبی(هیچ)
هیولایی که نامش دین در ایران
به زیر پرده های خدعه پنهان
قدم در هر قدم قتل و جنایت
خدایش خون که میخواهد به هر آن
مهدی یعقوبی(هیچ)
مساجد کوی و برزن دسته دسته
در شادی به هر سویی که بسته
همه بدبختی ایران همینه
که بر جای خرد مذهب نشسته
مهدی یعقوبی(هیچ)
به پایان ناگهان آغاز گشتم
پُر از بال و پر پرواز گشتم
به هرم زندگی بر قله ای سبز
به شکل ارغوانی باز گشتم
مهدی یعقوبی(هیچ)