به پایان ناگهان آغاز گشتم
پُر از بال و پر پرواز گشتم
به هرم زندگی بر قله ای سبز
به شکل ارغوانی باز گشتم
مهدی یعقوبی(هیچ)
تا فکر شما که در غل و زنجیر است - آزادی دست و پایتان تزویر است - برخیز و غبار روح خود را بتکان - اندیشه نو شدن همان تغییر است
به پایان ناگهان آغاز گشتم
پُر از بال و پر پرواز گشتم
به هرم زندگی بر قله ای سبز
به شکل ارغوانی باز گشتم
مهدی یعقوبی(هیچ)
سخن با ماه شب هنگام گفتن
به سرمای زمستان ها نخفتن
به زیر برف در اوج دماوند
به لبخندی غزلخوانان شکفتن
مهدی یعقوبی(هیج)
به دنبال سراب هر سو دویدیم
از این دوزخ به آن دوزخ رسیدیم
تو رفتی در شبی تاریک و ابری
و ما خورشید را دیگر ندیدیم
مهدی یعقوبی(هیچ)
خیالش باغی از آیینه ها بود
در آبی های بی پایان رها بود
کسی از همگنان میداندآیا؟
چرا سهراب آخر بی خدا بود
مهدی یعقوبی(هیچ)
مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد
و من سالها مذهبی ماندم بی آنکه خدایی داشته باشم
سهراب سپهری
بیا برخیز از خواب قرونت
ازین شب های تار و تیره گونت
قفس را بشکن و غران رها کن
که از زنجیر شیران درونت
مهدی یعقوبی(هیچ)
تله افتاده در کوهها که آهو
هجوم داسها بر باغ شب بو
قناری در قفس بالش شکسته
پر از بغضم سراسر شانه ات کو
مهدی یعقوبی(هیچ)
دگر از قاصدک گویی خبر نیست
سرود عاشقان کوه و کمر نیست
شب است و طبل رعد و باد و باران
اثر از رد پاهای سحر نیست
مهدی یعقوبی(هیچ)
به کنج آشیان زار و نزارم
تو را من در کنار خود ندارم
به زیر نم نم باران شبانگاه
سرم را زیر بالم میگذارم
مهدی یعقوبی(هیچ)
به مثل گل روان بر روی رودم
پر از عطر غزل شد تار و پودم
به بال و پر در اوج بیکرانها
من هرگز اینچنین عاشق نبودم
مهدی یعقوبی(هیچ)
تو شاه بیت غزلهایم که باشی
نسیم و نور بر جانم بپاشی
شکوه لحظه های ناب عشقی
همیشه با منی حتی نباشی
مهدی یعقوبی(هیچ)
شمایان مهره های بی دوامید
عروسک های کوکی خاص و عامید
شمایان دستمال کاغذینی
درون مستراح های نظامید
مهدی یعقوبی(هیچ)
از این بی عرضه ها کاری نیاید
بجز و مکر و ریا چیزی نشاید
یکایک لاشی و دزد و دغلکار
مگر افعی کبوتر هم بزاید
مهدی یعقوبی(هیچ)
شمایان خایه مالان نظامید
برای کسب قدرت تشنه کامید
مدال خفت و خواری به گردن
همه پرورده نان حرامید
مهدی یعقوبی(هیچ)
نه گنجشکان به روی برگ و بارم
نه آهوهای خسته در کنارم
به زیر شعله های آذرخشان
به خاکستر بدل شد شاخسارم
مهدی یعقوبی(هیچ)
از آزادی سرشته تار و پودم
وز عشق آکنده ذرات وجودم
:به فرداها که می آید بگویید
گل سرخی سر راهش که بودم
مهدی یعقوبی(هیچ)
تو را بوسیدم و ملا که لرزید
به چشمانش همه دنیا که لرزید
خدایش وحشتی کرد و بناگاه
در آن بالا به سر تا پا که لرزید
مهدی یعقوبی(هیچ)
به امیدی غمی دلها نباشد
گرسنه کودکی پیدا نباشد
یقین کن هموطن آینده زیباست
بهشت ایران شود ملا نباشد
مهدی یعقوبی(هیچ)
من از آیینتان جز خون ندیدم
خدا و دین تان جز خون ندیدم
به روی سفره رنگین تان تا
سر بالین تان جز خون ندیدم
مهدی یعقوبی(هیچ)
به قعر شب صدای پای دشمن
منم روح تن نیکا به میهن
به عکس روی هیتلر در خیابان
که با عمامه بر سر خط زدم من
مهدی یعقوبی(هیچ)
دل و جان را به آزادی سپردن
درفش کاوه را در کف فشردن
برای حفظ ایرانی سرافراز
به میدان با لب خندان که مردن
مهدی یعقوبی(هیچ)
به مثل شرزه شیری توی میدان
زنی بی روسری آمد خیابان
:به رویاروی ملایان که غرید
من ایرانم من ایرانم من ایران
مهدی یعقوبی(هیج)
به هر شب با یکی در رختخوابند
درون کاسه سر فاضلابند
کلاغان سیاه کون دریده
به ارشاد زنان بی حجابند
مهدی یعقوبی(هیج)
عزیزم روزگار غم سر آید
سحر خورشید آزادی بر آید
تو را می بوسمت تا چشم هر شیخ
کنار درب مسجد تا در آید
مهدی یعقوبی(هیچ)
وطن در پنجه های بی شرف هاست
پر از کفتار و گرگ و شیخ و ملاست
کسی در قعر ظلمت میخروشد:
که ای ایرانیان دشمن همینجاست
مهدی یعقوبی(هیچ)