بهار است و درختان پر جوانه
سرم بر شانه ات در آشیانه
تو را من دوستت دارم به نجوا
دو تا دیوانه در دیوانه خانه
سرم بر شانه ات در آشیانه
تو را من دوستت دارم به نجوا
دو تا دیوانه در دیوانه خانه
مهدی یعقوبی
1 day ago
صد داستان کوتاه از مهدی یعقوبی
بخش های وبلاگ
-
فراتر از مرز کیهان چیست؟ - فراتر از مرز کیهان چیست؟ *ناکشاترا، نیت تریچی* سفری به وسعت ۹۳ میلیارد سال نوری ذهن انسان همیشه به سمت ناشناختهها کشیده میشود. این امر فوقالعاده ت...
-
-
این چه دینیست که خصم غزل و موسیقی ست مهدی یعقوبی (هیچ) - *میروم تا که در میکده را باز کنم* *نغمه ای در دل خاموشی شب ساز کنم* *شهر دلمرده و ماتم زده ام را لبریز* *از شراب و غزل حافظ شیراز کنم* *مست و مستانه...
5 days ago -
-
داستان واقعی از زندگی من - مهدی یعقوبی(هیچ) - سال 1361، تنها یک ماه به آزادی ام مانده بود و بازجوها هیچ اطلاعاتی ازم نداشتند که ناگاه در نیمه های شب در آهنی سلول با صدای زنگداری باز شد و مسئول تش...
1 month ago -
-
-
ترانه ناممکنا ممکن میشن با عشق - مهدی یعقوبی - *وقتی کنار من که رویاته * *دنیا به رنگ چشم دریاته* *تو این شبای وحشت و کابوس* *آرامشم لبخند زیباته* *حس می کنم از دورها دستت* *اینجا لب ایوون تو د...
4 years ago -
لمس روح - صبح که از خواب بر خاستم عطر سکرآور موهای لطیفش روی رختخوابم پیچیده و نجواهای عاشقانه اش در هوایم موج میزد . و رد لبخندهای مرموز و سایه های روحش بر دی...
10 years ago -
پست‌های پرطرفدار در این هفته
-
من از هر نوع غل و زنجیر و دیوار پذیرفتن که دینی را به اجبار به هر چیزی که انسان را کند خوار که بیزارم که بیزارم که بیزار مهدی یعقوبی -
به پایان ناگهان آغاز گشتم پُر از بال و پر پرواز گشتم به هرم زندگی بر قله ای سبز به شکل ارغوانی باز گشتم مهدی یعقوبی(هیچ) -
من از آیینتان جز خون ندیدم خدا و دین تان جز خون ندیدم به روی سفره رنگین تان تا سر بالین تان جز خون ندیدم مهدی یعقوبی(هیچ) به قعر شب صدای پ... -
خیالش باغی از آیینه ها بود در آبی های بی پایان رها بود کسی از همگنان میداندآیا؟ چرا سهراب آخر بی خدا بود مهدی یعقوبی(هیچ) مذهب شوخی سنگین... -
اگر انبوه حوری های زیبا وگر غلمان نمی دادی خدایا کسی در راه دینت جان نمی باخت نه داعش بود و نه آخوند و ملا مهدی یعقوبی ... -
به دنبال سراب هر سو دویدیم از این دوزخ به آن دوزخ رسیدیم تو رفتی در شبی تاریک و ابری و ما خورشید را دیگر ندیدیم مهدی یعقوبی(هیچ) -
بیا برخیز از خواب قرونت ازین شب های تار و تیره گونت قفس را بشکن و غران رها کن که از زنجیر شیران درونت مهدی یعقوبی(هیچ) -
به رویاها خودم را می سپارم به روی شانه ات سر میگذارم هوای خانه از عطرت که لبریز تو را من بی نهایت دوست دارم مهدی یعقوبی(هیچ) شقایق دامن صح... -
سخن با ماه شب هنگام گفتن به سرمای زمستان ها نخفتن به زیر برف در اوج دماوند به لبخندی غزلخوانان شکفتن مهدی یعقوبی(هیج) -
سراسر زرد برگان رزان است دمادم باد در باران وزان است درختان نیمه عریان رنگ آمیز صدای خش خش پای خزان است مهدی یعقوبی(هیچ)
دوبیتی جیست- مهدی یعقوبی
